امروز شبکه یک گفتگویی با خانم دکتر حاج عبد الباقی داشت که خیلی نظرم را به خودش جلب کرد. ایشان در صحبت هاشون کتابی را معرفی کردند و خلاصه ای از آنچه در این کتاب آمده را بیان کردند.
تصمیم گرفتم آنچه ایشان درباره این کتاب بیان کردند را اینجا بنویسم تا دوستان هم استفاده کنند.
من که با شنیدن این جریانات مشتاق شدم حتما این کتاب را تهیه کنم و مطالعه کنم.
نام کتاب : شهر گمشده ( فاطمه چه گفت؟ مدینه چه کرد؟ )
نویسنده: محمد حسن زورق
انتشارات: سروش
سه حُسن خاص این کتاب: بیان ادیبانه و جذاب ـ علمی بودن و مستدل بودن ـ ارائه جداول و مدارک معتبر.
یک سوم انتهایی این کتاب به بحث پیرامون حضرت زهرا سلام الله علیها پرداخته است.
بر اساس آنچه در این کتاب آمده پیغمبر اسلام با فداکاری زیاد شهری را بنا کرد به نام مدینة النبی.
اما آیا این مدینة النبی همین بود و هیچ سری در پشت سر نداشت یا اینکه در لابلای این شهر یک شهر دیگری هم پنهان شده بود به نام مدینة العرب.
پیامبر حکومت اسلامی را تشکیل داد. برده داری را لغو کرد. به عدالت به عنوان یک شاخصه ی بسیار مهم اهمیت داد. چیزهایی که در میان اعراب خیلی مهم بود مثل نژاد و نسب را بی ارزش تلقی کرد. و آیه ( إنّ أکرمکم عند الله أتقیکم ) را پیاده کرد.
اما در لابلای زوایای مخفی این شهر ( مدینة النبی ) یک شهر غیر رسمی ( مدینة العرب ) وجود دارد که این شهر دو خصوصیت دارد. عده ای در این شهر مسلمان شدند و در چهره ظاهری اسلام را پذیرفتند ولی در باطن قضیه معیار ها و ارزشهای عربی و جاهلی خودشان را حفظ کردند و گاهی پشت سنگر اسلام ایستادند و به اوضاع نگاه می کردند که ببینند کجا می توانند کدام یک از معیار ها و ارزشهای عربی جاهلی خودشان را بروز بدهند.
در این کتاب اشاره میکند به اینکه: در توحید که همه به یگانگی خداوند قائل شدند و در نبوت نیز همه به پیغمبری پیامبر اسلام قائل شدند. ولی وقتی به عدالت رسیدند، مدینة العرب عدالت را تأویل کرد.
مثلا در مدینة النبی که پیامبر تشکیل داده به مسلمانی که تازه امروز مسلمان شده با مسلمانی که ده سال پیش که مسلمان شده به میزان یکسان سهمیه از بیت المال پرداخت میشد.
اما در معیار های مدینة العرب کسی که ده سال پیش مسلمان شده از کسی که تازه امروز مسلمان شده ارزش بالاتری دارد و در حقیقت عدالت درجه بندی میشود و به همین ترتیب یک طبقه از اشراف به وجود می آید.
یا اینکه مثلا در بحث جبر و اختیار؛ در مدینة النبی انسان بهشت و جهنم خودش را به اذن خدا با سعی و تلاش خودش میسازد. اما این اشرافیت مسلمان شده ( که غالبا اشراف قریش هستند ) معتقد بودند که وقتی مسلمان شدی به خاطر خواست خدا و شانسی که به انسان رو کرده و نوعی جبر که بر انسان حاکم شده باعث بهشتی شدن انسان شده.
در مدینة النبی در معیار های سیاسی که پیغمبر وضع کرده سلطنت نفی میشود. فرمانده، پادشاه نیست بلکه مسؤول است. هر کس که رهبر است مسؤولیتش سنگین تر است. اما در دیدگاه مدینة العرب در کنار اینکه مسؤول است نوعی فرمانروایی آمرانه و نوعی تسلّط بر افکار و اعمال مردم دارد و مردم هم جرأت مخالفت ندارند.
در سیستم مدینة النّبی سن، معیار ارزشمندی نیست. نژاد و نسب ملاک برتری انسان ها نیست. موارد متعددی از پیامبر اسلام را می بینیم که در انتخاب هایش و عزل و نسب هایش مسأله سن و نژاد مطرح نیست.
اما در گروه مدینة العرب که مسلمان هستند ولی با تمام قوا به میدان نیامدند می بینیم که « نژاد » ملاک برتری است. به گونه ای که بعدها اعتراض می کنند به اینکه باید به عرب ها بیت المال بیشتری داده شود و زمانی که حضرت پیامبر رحلت می کنند همه معیارهای اینها یکی پس از دیگری خودش را نشان می دهد و در تقسیم بیت المال عرب بر عجم ارجحیت پیدا می کند.
در مدینة النبی همه حق اظهار نظر دارند. پیامبر برای انجام کارهای مهم با مسلمانان مشورت می کند ولی در مدینة العرب هیچ کس حق اظهار نظر ندارد، همانطوری که در زمان خلفا می شنویم که می گویند اگر بشنوم نظری مخالف رای من دادی کاری می کنم که حقوقت از بیت المال قطع بشه و کسی اجازه رابطه با تو را نداشته باشد. گاهی میشنویم که به بعضی از خلفا گفته می شود: « در امان هستم که صحبت کنم؟ » این « در امان هستم » مال سیستم سلطنتی است.
اگر تصور کنیم که چنین شهر گمشده ای در زمان پیامبر در مدینة النبی پنهان بود. بعد از رحلت پیامبر آن چیزی که گم شد مدینة النبی بود. یعنی به تدریج معیارها رنگ باختند و شخصیت هایی که پیغمبر آنها را بزرگ کرده بود و نزد پیغمبر عزیز بودند یکی پس از دیگری سرکوب شدند و ارزشهایشان تخریب شد یا اینکه ارزشهایشان با سکوت پنهان شد.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اولین نشانه های بروز چنین مدینة العربی را می بیند. مدینة العربی که تمام آنچه را که پیغمبر با خون دل بنا کرده با تبر جاهلیت نابود می کند. اما نه به ظاهر بلکه از درون، ریشه اسلام را نابود می کند. مثل اینکه سم می ریزند به پای درختی که پیغمبر آن را با جان خود آبیاری کرده.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می بیند که اتفاقاتی یکی پس از دیگری می افتد که انقلاب پیغمبرش دارد بدون اینکه کسی متوجه باشد به طور نامحسوس به دست نامحرمان و نا اهلان می افتد. این مصیبت چقدر برای حضرت بزرگ است؟!
بنابراین نمیتوان گفت ناراحتی و غم و غصه حضرت زهرا سلام الله علیها بعد از وفات پدر فقط به خاطر غصه از دست دادن پدر بوده.
حضرت برای آینده ی اسلام غصه می خوردند. نگران از بین رفتن زحمات رسول الله بودند.